بار دیگر خداوند بعد از گذشت پنج سال این توفیق را نصیب فرمود که استجابت دعای پنج سال پیش را در بلد امینش شاهد باشم. در سال ۷۸ در ملتزم دعا کردم که بار دیگر به همراه جمعی از برادران ایمانی به این سفر مبارک مشرّف شوم و این را صمیمانه و خالصانه از خدا خواستم و خداوند کریمانه استجابت نمودند و به همراه جمعی از برادران ایمانی آن هم با مقدمهای بسیار ارزشمند و باورنکردنی (سفر استانبول) و آشنا شدن با مجد و عظمت مسلمانان در عهد امپراتوری عثمانی بالأخص سلطان محمد فاتح (فاتح استانبول). توفیق زیارت خانهی خدا نصیب گشت. خاطرات ۵ سال پیش را مرور میکنم که به تنهایی در مقابل خانهی خدا نشسته بودم، به خانه مینگرم. صاحب خانه کریم را به یاد میآوردم. کَرَمهای فراوان این کریم کارساز را مرور میکنم و متوجه میشوم که کرم اوست ما را به این مقام رسانده وگرنه ما کجا و اینجا کجا!!
همه کس را در اینجا میبینی بدون کمترین تفاوتی میان فقیر و غنی، عالم و جاهل، سیاه و سفید، زن و مرد و...
همه آمدهاند تا به خداوند بگویند ما بندهی توایم. آمدهاند تا عهد بندگی خویش را تجدید کنند. آمدهاند تا آینهی دل را با جلای ذوالجلال جلاء و صیقل دهند. آمدهاند تا معنی جدید و تازهای برای زندگی بیابند و این معنی چه میتواند باشد غیر از بندگی و اصولاً زندگی یعنی بندگی و عبودیت و اگر محتوای زندگی را از معنی بندگی و عبودیت جدا کنیم، چیزی باقی نخواهد ماند.
اما بندگی یعنی چه به عبارتی بندگی چیست و بنده کیست. بندگی یعنی بریدن از اغیار و پیوستن به یار. بندگی یعنی بریدن از پوچیها، کاستیها، ضعفها و رسیدن به افزونیها و قوتها و شکوفاییها.
بندگی یعنی تسبیح و این تسبیح است که عزت و حکمت میآورد مگر این نیست که خداوند در مقام تسبیح بندگان از خود به عزیز و حکیم یاد میکند. لذا یکی از راههای تحصیل عزت و حکمت یعنی آراستن شخصیت به عزت و حکمت (عزیز و حکیم شدن) اهل تسبیح شدن است.
تسبیح یعنی فرار از تنبلیها، کسالتها، جُبنها، بخلها و رسیدن به نشاطها، شهامتها، شجاعتها، کَرمها و...
تسبیح یعنی اینکه انسان وضعیت موجود خود را با وضعیت مطلوب بسنجد و در راستای از میان برداشتن فاصلهی میان وضعیت موجود تا وضعیت مطلوب قدم بردارد.
بقول اریک فروم فرار از داشتنها و رسیدن به بودنها بسیاری اوقات، بودنها، هویتها، ارزشها و کرامتهای خود را فدا و قربانی داشتنها و ضد ارزشها و... میکنیم.
لذا ضروری است برای مسبّح واقعی شدن تفاوت میان داشتن و بودن را بهتر بدانیم و مرز آن دو را بیشتر بشناسیم. آیا هر داشتن و برخوردار شدنی میارزد که بودن و هستی و وجود خود را برایش قربانی کنیم. آنچه که برداشت من است، این است که در حج با این مفاهیم و مضامین بیشتر آشنا میشویم و این معنا در مِنی به اوج خود میرسد آنجا که خداوند به ابراهیم دستور میدهد برای حفظ هویتها و بودنها باید از بعضی برخورداریها و داشتنها چشمپوشی کنی، و عزیزترین را قربانی کنی و با این قربانی کردنهاست که فاصلهی میان وضعیت موجود و وضعیت مطلوب از بین میرود و یا گذشتن از داشتنها به بودنها میرسیم. بودنی جاودانی، بودنی که در دنیا حیات طیب و در آخرت اجر با احسن اعمال است. بودنی که فنا به دنبال ندارد و البته داشتنی که اینچنین است لهم مایشاؤن فیها خالدین.
در حج میآموزیم که همه کس و همه چیز را برای یار بخواهیم و دوست داشته باشیم. (من أحب لله و أبغض لله... فقد استکمل الإیمان)
در حج میآموزیم که ابراهیم وار از خیر داشتنها (زن، اولاد و...) بگذریم تا به بودنها و جاودانگیها و ارزشها برسیم. ربنا انی اسکنت من ذریتی بواد غیر ذی زرع عند بیتک المحرم
در حج میآموزیم که فقط از او بخواهیم آن هم چیزهایی را که به ما عزت و ارزش و اعتبار در دنیا و آخرت میدهند.
در حج میآموزیم که مانند ابراهیم بخواهیم و برای مانند ابراهیم شدن باید از اسماعیلها بگذریم.
«رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ»
در حج میآموزیم که امور خود را به خداوند تفویض کنیم و فارغ البال بدانیم که «وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّـهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّـهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّـهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا» (الطلاق: ٣) بدانیم که اگر خالصانه چیزی را در طبق اخلاص گذاشته و به خدا تقدیم کردیم خداوند هم با کمال کرم میپذیرد و بیشتر و بیشتر از آنچه را که دادهایم به ما برمیگرداند. مگر در پاسخ عملی به درخواست مادر مریم که حمل خود را برای خداوند مخلصانه نذر کرده بود، آنجا که میگوید: «رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي» فرمود که: «فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا».
خداوند به نیکوترین صورت از او پذیرفت. او را از ذریهی صالح برخوردار نمود «وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا» و زکریا را کفیل او ساخت
تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست
در حج میآموزیم که یار آن ارزش و عظمت را دارد که بیشتر از این در خدمت او و دینش باشیم که خود فرموده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّـهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ»
که نصرت خدایی در تثبیت اقدام بندگان هم تجلی میکند چرا که اساس رسیدن هر انسانی به کمال استقامت است.
استقامتی که بعد از استجابت حاصل میشود:
«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ»
و برکات و ثمرات استجابت و استقامت بسیار آشکار است: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّـهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴿٣٠﴾ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۖ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ ﴿٣١﴾ نُزُلًا مِّنْ غَفُورٍ رَّحِيمٍ» در حج میآموزیم که قدر خداوند را بیشتر بدانیم و بشناسیم و با این قدردانی و قدرشناسی است که اهل قدر میشویم، و تواناییهای لازم برای بندگی مطلوب را تحصیل میکنیم.
در حج میآموزیم که از رحمت واسعهی خداوند مأیوس نشویم و بدانیم اگر با عزم و قاطعیت بیشتری در خدمت دین خداوند باشیم خداوند ابواب رحمت خود را بر روی ما میگشاید.
در حج تولید ایمان و تحصیل ایمان میکنیم. تولید تقوی و تحصیل تقوی میکنیم. چه زیباست که این تولید و تحصیل مستمر و مداوم باشد.
در حج میآموزیم که به درگاه غیرخدا ننالیم و چیزی را از غیر او نخواهیم چرا که خداوند نالهی مؤمن را دوست دارد.
نالهی مؤمن همی داریم دوستگو تضرع کن که این اعزاز اوست
در حج میآموزیم که خودمان باشیم و از هویتهای مشوش و دروغین که خود و یا دیگران برایمان ساختهاند، فاصله بگیریم.
در حج میآموزیم تا خود را به رنگ خدایی درآوریم. صبغة الله و من احسن من الله صبغة...
راستی منظور از صبغهی خدا چیست؟ همان جوهر و اصل فطرت که پاک و با صفاست. همان فطرتی که بدور از هرگونه غل و غش مشغول بندگی است. و زندگی یعنی بندگی و دیگر هیچ.
در حج توحید ابراهیم و تسلیم اسماعیل و هجرت هاجر را تمرین میکنیم، باشد که بتوانیم بعد از بازگشت از این سفر با زاد و توشهی توحید و تسلیم و هجرت به نصرت خداوند نایل شویم و ناجی و داعی خود و دیگران گردیم.
ای دهندهی عقلها فریادرس تا نخواهی تو نخواهد هیچکس
هم طلب از توست و هم آن نیکویی ما کهایم اول تویی آخر تویی
هم بگو تو هم تو بشنو هم تو باش ما همه لاشیم با چندین تلاش
ای خدا آن کن که از تو میسزد هردم از سوراخ مارم میگزد
بازخَر ما را از این نفس پلید کاردش تا استخوان ما رسید
از چو ما بیچارگان این بند سخت که گشاید ای شه بیتاج و تخت
خود دعامان امر کردی ای عجاب این دعای خویش را کن مستجاب
نظرات